پاراگراف آغازین داستان توپ مرواری
نوشته ی صادق هدایت ( هادی صدایت )
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
اگر باورتان نمی شود بروید از آنهایی که دو سه خشتک از من و شما بیشتر جر داده اند بپرسید. گیرم که دوره ی برو بروی توپ مرواری را ندیده باشند. حتمن از پیرو پاتالهای خودشان شنیده اند. این دیگر چیزی نیست که من بخواهم از تو لنگم در بیاورم : عالم و آدم می دانند که در زمان شاه شهید ، توپ مرواری ، توی میدان " ارگ " شق ورق روی قنداقه اش سوار بود ، برو بر نگاه می کرد ، بالای سرش دهل و نقاره می زدند .
« صادق هدایت »
۰۴ فروردين ۹۴ ، ۰۴:۳۰